خاطره ماورایی جابجا شدن من و دوستم!

(خاطره ماورایی ارسال شده به علی لند توسط: بهناز محمدیان)

روزی با دوستم به خرید رفته بودیم یادمه تو خیابون ستارخان چند تا لوازم خونگی فروشی خوب بود که داشتیم‌یکی یکی ازشون بازدید می کردیم رسیدیم به مغازه ای که برای ورود چندتا پله به بالا میخورد حدودا چهار پله داشت وارد شدیم اجناس رو نگاه کردیم یه ست کتری قوری نظرمو جلب کرد ولی چون اطمینان نداشتم از خریدش به دوستم اشاره کردم که مغازه رو ترک کنیم در حین بیرون اومدن از درب مغازه که میخواستیم پله ها و بیایم پایین تصمیم گرفتم برگردم داخل مغازه و اون کتری قوری رو بخرم ولی به طرز غیر قابل باوری من و دوستم اونطرف خیابون تقریبا پنجاه قدم پایینتر از مغازه خودمونو پیدا کردیم نمیدونستیم چی شده برو بر بهم نگاه میکردیم توان حرف زدن نداشتم اونم همینطور انگشتمو به طرف دوستم گرفتم و گفتم تو از خیابون رد شدی؟ اونم همین سوالو از من پرسید ما تقریبا نیم ساعت اونجا خشکمون زده بود … هیچوقت نفهمیدم اون روز چه اتفاقی افتاد فقط میدونم که من و دوستم باهم در مکان کوتاهی جابجا شده بودیم.

مقالات مرتبط

۹ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

ده + هجده =

تازه ترین مطالب:

ویکی لند:

مطالب پیشنهادی: