توجه: این داستان از زبان اسکی باز معروف Drew Tabke گفته شده است! در سراسر آمریکای لاتین داستان La Llorona یا زن گریه کننده را خواهید شنید که بعضی اوقات شوهرش را گم کرده است و گاهی اوقات فرزندان خود را از دست داده است. بعضی اوقات هر دو اما در La Parva یک مکان اسکی در آند شیلی است و زن گریه کننده لولا نام دارد و همه در آن منطقه قسم می خورند که قبل از مرگ او را می شناختند. “درو تابکه” اسکی باز طرفدار می گوید: “یک صاحب رستوران محلی گفت که با او قرار گذاشته است.”
داستان در یک روز خوب در اوج فصل اسکی آغاز می شود. لولا و پسر خردسالش قصد داشتند روز را در دامنه ها سپری کنند. “همانطور که در آند اتفاق می افتد مه غلیظی از دره بلند شد که غالباً مقدم بر ورود طوفان واقعی است. ابرها وقتی از بالای کوه به پایین می آمدند ، این دو را در بر گرفت و ارتباط آنها با یکدیگر قطع شد. لولا که از یافتن پسرش ناامید شده بود هنگامی که از میان مه غلیظ عبور کرد شروع به فریاد زدن کرد و نام او را صدا زد. از آنجا که که قادر به دیدن واضح نبود از یک شیب تند افتاد و شروع به سر خوردن به سمت یک قطعه سنگ بزرگ کرد.
“به طور تصادفی یک اپراتور محلی آسانسور که در حال بازگشت به کابین خود بود با بدن او روبرو شد. او می ترسید که او مرده باشد اما با بازرسی دقیق تر او متوجه شد که او هنوز زنده است فقط به سختینفس میکشد.” بدن او از پارگی سنگهای تیز پوشیده شده بود و تنها کلمه ای که او گفت – با کمترین زمزمه – نام پسرش بود. اپراتور آسانسور تلاش کرد تا بدن او را به دقت به کابین خود بکشاند، جایی که درست بالای تپه بود. او بریدگی های او را به بهترین شکل ممکن پانسمان کرد و سپس رفت تا دکتر را بیاورد. دکتر و اپراتور لیفت با هم به کلبه خود بازگشتند و مه غلیظی در هوا معلق بود. وقتی آنها رسیدند تخت خالی بود. فقط ملافه های خونین مانده بود.
تابکه می گوید: “نه زن و نه پسرش هرگز پیدا نشدند.” اما مردم محلی گزارش می دهند که هر وقت فرزندشان به کابین اپراتور آسانسور نزدیک میشود ناله او را برای فرزندش می شنود. و نکته اصلی اینجاست: “تابکه” به ارواح اعتقاد ندارد. اما هر چیزی که هر زمستان به شیلی می رسد چیزی تغییر می کند. شاید این واقعیت باشد که از La Parva تا Cerro el Plomo می توانید به عنوان یک سایت قربانی کردن کودکان در “اینکان” دیدن کنید. شاید به این دلیل است که “تابکه” به سادگی بسیاری از کتاب های رئالیسم جادویی توسط نویسندگانی مانند خوان رولفو و گابریل گارسیا مارکز را خوانده است. اما به تنهایی در کابین خود در آند با ضرب باد و سوسو زدن شمع ها قسم می خورد که هر از چند گاهی نمی تواند تشخیص دهد آنچه می شنود یک زن است یا باد.
ترجمه: علی لند