ارتباط ذهنی با موجودات غیر ارگانیک

(خاطره ماورایی ارسال شده به علی لند توسط: شادمهر)

به نام خدا

فردی عجیب به نام “علی ک” زمانی که من شش سال داشتم دوست دایی من بود اون میخواست به یک چیزی برسد که بهتره نامش رو ندارم و چون خیلی رسیدن به اون یک چیز سخت بود و از طرفی چون با اجنه در ارتباط بود چاره دیگری نداشت جز اینکه از اجنه کمک بگیرد البته دایی من هم در آن زمان میخواست به آن چیز برسد و “علی ک” گفت باید یک نفر باشه که من از طریق ذهن اون بتونم با اجنه ارتباط برقرار کنم کسی که پاک باشد و اگه بچه باشه خیلی بهتره دایی من با مادر من تماس گرفت و به مادرم گفت که من رو میبره بیرون و تفریح اما تفریحی در کار نبود من رو آورد در خونه مادربزرگم. و “علی ک” که فردی کاملا با رفتار های غیر عادی بود ودر عین حال مهربان بود به من گفت وضو داری اگه نداری برو وضو بگیر و بعدچشمان مرا بست و برای معطر کردن فضای خونه عود دود کرد و به من گفت چیزی نمیبینی گفتم نه گفت حالا چی یک نور نمیبینی گفتم چرا میبینم گفت حالا اون نور شبیه کسی نشد گفتم چرا شبیه خودم شد شاید چیز هایی که میگم اراجیف بیشتر شبیه باشه ولی خدا شاهده دروغ نمیگم خب بگذریم بعد دو تا پیرمرد با ریش های بلند اومدن و کنار فردی که شبیه من بود نشستن. جایی که ما در آنجا بودیم عین مسجد بود بعد هرچه که او میگفت من به آنها میگفتم “علی ک” قبلش به من گفته بود که هرچه که من میگویم تو به آنها بگو واو هرچی میگفت من به آنها میگفتم و پیرمردها به من جواب میدانند و بعد از اتمام این کار “علی ک” به من گفت هرجا که دوست داری بگو تو میتونی هرجادوست داری به اونها بگی و اونها تورو میبرند به همون جایی که دوست داشتی و من جایی که دوست داشتم رو به آنه گفتم و به یک چشم به هم زدن در آنجا حاضر شدم عین واقعیت بود بعد از اون واقعه من به متافیزیک وعلوم ماوراءالطبیعه و الهیات و فلسفه علاقه مند شدم و الان یه جورابی مدیوم هم هستم.

ممنون بابت خوندن خاطره من و تشکر میکنم از علی لند که به من این فرصتو داد که بتونم خاطره ماورایی ام رو باهاتون درمیان بذارم.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

5 × یک =

تازه ترین مطالب:

ویکی لند:

مطالب پیشنهادی: