(خاطره ماورایی ارسال شده به علی لند توسط: شهریار)
این خاطره کاملا حقیقی است و مدارک آن هم موجود است. این خاطره توسط پدرم هست و در ۳۰ سال گذشته اتفاق افتاده. زمانی که من تقریبا ۱۳ ساله بودم، یعنی حدود سال ۱۳۶۹، این اتفاق برای من افتاد. اون زمان ها ما انقدر امکانات نداشتیم که مثل شما بتونیم هر چی رو که بخوایم تو اینترنت سرچ کنیم و اون هم سریع بیاره. تقریبا تنها امکانات و سرگرمی ای که بود، این بود که ما میتونستیم کارت پستال یا عکس و یا پوستر بازیکن های دلخواه خودمون رو بخریم. من یه روز کلی از پول تو جیبی هام رو جمع کرده بودم که برم عکس برخی بازیکن ها و یا تیم ملی ها رو بخرم. برای این که میترسیدم خراب بشن، لا به لای برخی از کتاب هام گذاشتمشون…
چند هفته گذشت تا که دلم هوس کرد برم یه سَری به عکس هام بزنم… وقتی رفتم با کمال تعجب دیدم اون عکس دو تا شده! انگار که از اول دو تا خریده بودم! برای این که مطمئن بشم که حقیقت داره، یک عکس دیگه رو از لای کتاب هام برداشتم و لای این کتاب احتمالا جادویی گذاشتم. فردا صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم که اون عکس هم دو تا شده! من که شک کرده بودم از اول دو تا خریدم، و به اصطلاح “به هم چسبیده بودند”، کلی بررسی کردم و دیدم همه عکس ها به جز اون هایی که لای اون کتاب گذاشته بودم یکی هستند. پس من این بار یکی رو که مطمئن شده بودم واقعا یکی هست رو لای اون کتاب گذاشتم… و فردا همون اتفاق… حتی گاهی عکس هایی که دو تا شده بود رو لای کتاب گذاشتم و سه تا میشد! این اتفاق هر شب ادامه داشت تا روزی که این موضوع رو با پسر عموی خودم که با هم رفیق های صمیمی بودیم، در میون گذاشتم… و دیگه این اتفاق نیفتاد…
امیدوارم از این خاطره لذت برده باشین.
۷ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
عاااااااااااالی
دارم خاطرات رو یکی یکی میخونم کم کم فکر میکنم متقلب خودتی!🤔
ما هم از این کتاب ها یدونه مدل لیزری داریم…
واسه شرکت اچ پی هست.
البته محدودیت نداره…عکس رو که لاش میذاری هر چندتا بخوای بهت میده.منتهی عیبی که داره یکم زود جوهری تموم میشه …باید بده واسه شارژ کارتریج.
خیره سرمون داریم تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم…
به ایزد،که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم…
اینها همه از بیخردی ماست.
بدرود
داداش باید لای کتاب پول میزاشتی :d
وای عجب طرز فکری😂😂🙌
ایول فکرت اقتصادیه😂
ترشی نخوری بیل گیتسی چیزی میشی