خاطره ماورایی دیدن همزاد خاله خودم!

(خاطره ماورایی ارسال شده به علی لند توسط: خانم هستی)

یک روز بعد از ظهر تصمیم گرفتم برم خونه عزیزم با اتوبوس لباس هام رو عوض کردم و از خانه ام بیرون امدم که بروم به سمت ایستگاه اتوبوس که متوجه شدم یه خانمی شبیه به خالم داره از انطرف خیابان به این طرف میاد و نکته جالبش اینجاست که خیلی شبیه خالم بود من خیلی تعجب کردم چون صورتش،قدش،حتی روسری و مانتوش شبیه خالم بود نزدیکتر که امد من بهش سلام کردم و گفتم خاله شما اینجا چکار میکنید او هم به من سلام کرد و گفت امده از مغازه مانتو فروشی که نزدیک خونمون بود دیدن کنه و گفته که تعریف این مانتو ها رو مامانم پیشش کرده و گفته که مانتو هاش عالیه برای همین امده اینجا تا از مانتو های اینجا بازدید کنه با هم به طرف ایستگاه اتوبوس حرکت کردیم و وقتی به ایستگاه اتوبوس رسیدیم و چند دقیقه بعد اتوبوس امد و ما سوار اتوبوس شدیم و در راه با هم صحبت میکردیم و غیبت هم می کردیم خلاصه خالم در ایستگاه خانه شان پیاده شد و ما خداحافظی کردیم و من هم نشستم تا به ایستگاه نزدیکه خانه عزیزم برسم دو خیابان بالاتر …بالاخره اتوبوس ایستاد و من رفتم خونه عزیزم وقتی که در زدم خالم امد و در را باز کرد! من به خاله ام با تعجب نگاه کردم و تمام ماجرا را در خانه عزیزم به او گفتم و هم او و هم مادر بزرگم هردو تعجب کردند و به من گفتند که خاله ام صبح تا همان موقع انجا بوده و اصلا بیرون نرفته و سوالی که برایم پیش امد این بود که پس ان خانم که بود!؟ آیا او همزاد خاله ام بود؟!

مقالات مرتبط

۲ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

دوازده + یک =

تازه ترین مطالب:

ویکی لند:

مطالب پیشنهادی: